ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Sunday, May 24, 2009

برای یک دوست - ۳ خرداد
شاید سالهای دور عمر تو را -حالا من باشم یا نباشم- توی چهره ی شکسته ی او می دیدم که اين همه دوستش داشتم. آنقدری که رفتنش، این همه آرام رفتنش من را به نوشتن واداشته. کم اند چیزهایی که مرا به نوشتن وامیدارند. آدمها کمترند از چیزها حتی. و آدم خوبی بود. خیلی خوب. هر چه توی ذهنم ازش مانده، پشت درهای همیشه باز بیمارستان ساسان بلوار کشاورز لابلای ازدحام آمبولانس ها و سریع رد شدن مان از آن چند قدم خلاصه که میشود، فقط می مانَد آن عکس اسکن شده از جوانی و آن یکی سه در چهاری که نشسته بود آرام کنار اسکناس های ریز و درشت کیف پول تو. همین. و من اینها را نمیدانم برای آرام شدن تو مینویسم یا کلمه کلمه اش بیقرارت میکند، شاید هم به خاطر حال نه خیلی خوش خودم است. نمیدانم. و تو این روزهای لابد پر از بغض و دور از اشک، از من دوری. و من دورتر. اصلن نمیدانم اینجا را هنوز سر میزنی یا نه. اگر آمدی و بودی بخوان که: دوستش داشتم. کم اند چیزهایی که دوستشان دارم. آدم ها کمترند از چیزها حتی.
پ.ن: خدا رحمتش کند.

Labels:


[ 21:52 ] [ ]

Friday, May 15, 2009

۲۵ ادردی بهشت
تمام لذت نشستن پای صحبت های شیرین این مرد برای من به همین یکهو دیدنش توی رسانه ی دیداری ست. اینکه یک آخرشب های بی رمقی ببینم با آن کت و جلیقه ای که به تنش کمی زار میزند آرام نشسته وسط کانال چاهار، روبروی یک عالمه آدم مشتاق. این همه طمأنینه در عین شور. که نه خنده از لبش محو میشود نه شعر. این استادانه گریختنش از شعر به عرفان و از دین برگشتنش به عشق. انگار که همه برایش یکی ست. همین هاست که من را مینشاند روی زمین و همه ی دوساعت برنامه میشود دو دقیقه فقط. پای صحبتش دلم میخواهد همه ی دیوان های تمام شاعران جهان را حفظ باشم و همراهش بخوانم. بهش حسادت میکنم که این همه حرف بلد است و شعر و همه چیز. یکی این آدم عزیز است برایم، یکی هم آن که زد شیفته ی فلسفه ام کرد و رفت. که سیر نمیشوم از حرفهاش. که اصلن آدم باید توی عمرش هر از گاهی بنشیند پای صحبت این مرد. زل بزند به صورت صورتی رنگی که دارد و موهای سفیدی که دوست داشتنی تَرش کرده. با آن لباس های همیشه روشنی که سِت میکند انگار با رنگ تنش. دین و فلسفه را که یکی میکند دلم میخواهد تمام دنیایی که ندارم را بدهم تا آن بیت همیشه حسن ختام حرفهایش را نشنوم. همین آدم نازنین من را برای اولین بار سه شنبه کشید و برد تا تقاطع بهشتی و احمدقصیر. یک عالمه آدمی که از من زودتر ولی دیر رسیده بودند و جا نداشتند بنشینند را که کنار زدم و رفتم تو، خیلی آرام نشستم روی همان فقط یک صندلی ای که برای من انگار خالی مانده بود. حرف که میزد یک چیزی از غرق و محو و مست آنطرف تر بودم.
پ.ن: برای محمدحسین الهی قمشه ای عزیز و غلامحسین ابراهیمی دینانی عزیز تر.

Labels:


[ 15:34 ] [ ]

Sunday, May 10, 2009

بي بي - 20 ارديبهشت
تولد دو تا برادرها كه يك روز باشد،‌ لابد من بايد براي آن يكي برادري كه بين اين دوتا مولود است هم هديه بخرم. ميشود سه تا. همه ي هديه ها را كه خريدم و يك كيسه شان كردم! آن يك كيسه را با جاش(؟) جا گذاشتم توي تاكسي سر ايرانشهر تا هفت تير. جا كه نگذاشتم، خودش ‌جا ماند. سوار يك تاكسي شخصي پرايد سفيد نسبتاً‌ نو شده بودم. همه ي راه را دنبال يك پرايد سفيد نسبتاً‌ نو مي گشتم كه زن راننده كنار دستش نشسته باشد و حرف بزنند با هم. همه ي ماشين هاي زير پل كريمخان و دور هفت تير شده بودند پرايد، همه ي پرايد ها شده بودند سفيد و همه ي راننده ها با زني كه بغل دستشان بود حرف ميزدند. زني كه اگر تا الان يك كم مهم بود،‌ حالا ديگر اصلن مهم نبود زن راننده باشد يا نباشد يا قرارباشد بشود يا هرچي. قيد همه ي هديه ها و پرايدها و راننده ها و زن هايشان را كه زدم و سايپا را كه صدبار لعنت كردم، دربست گرفتم يوسف آباد. دادم روي كيك متوسط شكلاتي بي بي بنويسد "اميرعماد و علي عزيز تولدتان مبارك". يك شمع 3 گرفتم دوتا 1 و 5 . "ي" ي علي رفته بود روي سركج كاف مبارك. در واقع سركج بود كه رفته بود روي "ي"ي علي. ولي "ر"ي امير جا داشت تا هرجا كه دلش ميخواد بيايد پايين. دوباره ياد هديه ها كه افتادم سعي كردم خودم را نبازم. نباختم هم. اين وسط به تمام ليست موبايلم خبر دادم چي شده و انگار اين "بار"ه سبك شد از روي دوشم. رفتم با پررويي تمام توي مغازه هاي مركز خريد هي كارت كشيدم. لعنت به خودپردازي كه هي موجودي را كم ميكند آقا. كم تر ميكند... 15 ارديبهشت بود.

Labels:


[ 13:16 ] [ ]

Tuesday, May 05, 2009

دعاي افتتاح - 15 ارديبهشت


روي تمام فاصله ها را سياه كن

بيراه رفته اي چو مرا سر به راه كن

بركن بساط هرچه فراق است و غربت است

من تشنه ي حلاوت وصل ام، نگاه كن!

خط ميان روز و شبم را تو خط بزن

فكري براي صحبت خورشيد و ماه كن

دستي به پاي سرو و سر نسترن بكش

ارديبهشت باش و خزان را تباه كن

چشم من و جمال چو ماهت، گناه نيست

حتي اگر گناه، بيا و گناه كن!

ديوار هاي كلبه ي حزن مرا بريز

كنعان جهنم است نباشي، نگاه كن!

حالا كه رفته اي و "عزيز" جهان شدي،

"يوسف" شو باز و يك نظري هم به چاه كن

ختم تمام دلهره هاي مرا بخوان

با من بمان، به عشق، مرا افتتاح كن

صدبار "عاشقت شدن" ام اشتباه بود

يك بار هم "تو" در حق من اشتباه كن

Labels:


[ 15:37 ] [ ]

Monday, May 04, 2009

نيستم سرو كه پا در گلم آزاد كنيد - 14 ارديبهشت
صف طولاني نان بربري برشته ي هشت و نيم صبح سر ايرانشهر، من را قدر تمام صبح هاي زندگي ام مشتاق صبحانه خوردن ميكند. ميز ساده ي صبحانه اي كه با مريم مي چينيم و دعوتي كه از همه ميكنيم و پنير تبريزي كه فقط لبنياتي دم خانه ي ما دارد انگار و چايي كه فقط آبدارچي ما بلد است دم كند توي آن قوري قدر كتري اي كه مرد ميخواهد بلند كردنش از روي كتري و كج كردنش روي ليوان زرد بزرگ خودم و سفيد بزرگ مريم و دوباره صاف كردنش و روي كتري گذاشتنش! و بعد از اين همه، تازه صبح من شروع ميشود. صبحي كه لابلاي تمام صبح هاي بي هيجان تا به امرزوم،‌ دوستش دارم. صبحي كه دوست ندارم ظهر شود و ظهري كه خوش ندارم برسد به غروب. كار نصفه نيمه ي اين روزهاي من، بقول رفيقي عين تفريح است. اين تجربه ي تازه ي تا به حال نداشته ي دوست داشتني، اين آرزوي غرق شدن لابلاي متن و عكس و خبر و ترجمه و كتاب و غيره، كه حالا ميرود به واقعيت بپيوندد! ببين چه همه معلوم است اين ذوقي كه رفته زير پوست تنم! كنار همه ي اينها بردار و كلاس هاي تدريس روزهاي فرد را بگذار جايي حوالي ساعت پنج و شش، لاي كوچه پس كوچه هاي پر درخت هدايت. من ِ عاشق تدريس و نوشتن و شعر و دفترروزنامه، اين روزها شعر نداشتم فقط، كه از امروز دارم! آقاي همكار يك بيدل گذاشته روي ميز و يك اخوان. صبح به صبح يك مشت قرص نعنا كه ميريزد توي مشتم، آنقدر بر و بر نگاهش ميكنم كه گوشي هدفون لب تاپش را ميدهد بگذارم لاي لاله ي گوش هاي خودم. حالا نامجو آنقدر بيدل را بلند ميخواند كه روح اخوان هم شاد ميشود حتي.

Labels:


[ 13:35 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |