ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Friday, January 22, 2010

من اگر عادل عدل بودم
درست همان وقتی که یک طرف شهر اجداد من گلوله هایی از سرب میساختند برای تفنگ، طرف دیگر شهر آدمها تکیه داده بودند به دسته ی تفنگهایشان و تصمیم گرفتند هر خاندانی یک شهرت داشته باشد. این شد که از اطراف جمع شدند وسط شهر و شهرت خاندان ما شد "سربی". فامیلی تو دست تو نبوده اما اسمت که دست بابا و مامانت هست.حتما خیلی ها تا حالا به رامین و سولماز گفته اند آفرین بخاطر "مازیاربیرقدار". مازیار اگر پرچم(بیرق)دار یک جمعی بشود نقص ندارد اسم و فامیلش. اصلا اسم و فامیل تو باید یکجوری خوش آهنگ باشند که موقع حضوروغیاب منتظر اسمت باشی که سربلندت کند و با افتخار بگی حاضر. نه که استرس بگیری که باز معلم دال و ذال را رد کرده و دارد میرسد به اسم تو و همین حالاست که دست و پاش گیر کند لای حروف بی قواره ی اسم و فامیل تو. پسرک اسمش "عادل عدل" بود، عین احمق ها چاهار سال آزگار نشست سر کلاسهای مهندسی شیمی. کِی میخواست بفهمد اسم و فامیلش خوراک مهر و امضای پای برگه های وکالت و قضاوت است، نمیدانم. من اگر عادل عدل بودم به هر بدبختی شده حقوق میخواندم که اسمم را هی بعد از آن ضربه های چکش توی دادگاه داد بزنند. اسم باید به آدم بیاید، نشد، آدم به اسم.

Labels: ,


[ 11:29 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |