فقط - 16 مرداد
من هنوز هم عاشق دریای طوفانی زندگی ام. عاشق این جزر و مدهای شبانه اش، وقتی ماه به روی موج ها بوسه میزند. من هنوز هم بیتابِ ناآرامی و تلاطم و طغیان ام. زندگی سخت را با همه ی فراز و فرودهاش به از نوع آرام و بی مخاطره اش ترجیح میدهم. من هنوز هم از روزهای بیدردسر بیزارم، و از شب های بی انتظار و اشک. من ابداً تن به یک زندگی ساکت نخواهم داد. آرامش را نمی پسندم. فراغ خاطر مال مثل من آشفته ای نیست. من هنوز هم عاشق بیقراری ام. اما؛ با تمام اینها، نمیدانم چرا چند وقت است دلم، یک شبِ آرام میخواهد. یک شب دور از هیاهو. همانجا لب ساحل دریای زندگی مان که طوفانی ست، بنشینیم. ماه هم پایین نیاید که دریا دچار مدّ شود. تو بگو دریا کمی آرام بگیرد همین یک شب را. دلم بدجوری هوس یک شب آرام کرده ست... فقط همین یک شب، بعد بگو دوباره طغیان کند، موج خودش را به سینه ی صخره های ساحل سنگی بکوبد، ماه هرچقدر دلش خواست پایین بیاید و آب هرچقدر دلش خواست بالا. اصلاٌ ماه برود زیر آب. آب تمام ماه و آسمان شب را بگیرد. تو فقط بگذار یک شب آرام بگیرد این دلی که... من قول میدهم از همین یک شب آرام، آرامش تمام زندگی ام را وام بگیرم. بعد تو دوباره برو طوفان به پا کن. اصلاٌ قیامت کن. همه دنیا را به هم بریز. خیالی نیست. فقط همین یک شب را .. پ.ن: دلم را یکی شکسته که ...