دلداده - 14 مرداد
نامه که میشود نوشت؟ هان؟ سلام. غرض از مزاحمت اینکه انگار باید همه چیز را از اول نوشت. و این اصلاً ساده نیست. اصلاً توی کتم نمیرود. تو میفهمی "خط خوردن" چه دردی ست. بنشینی هر چه تا به حال نوشته ای را هی خط بزنی ورق به ورق.. همینطور که تو خط میزنی بگذاری خواجه امیری هم دستش به آسمان برسد و با ستاره ها قیامت کند بلکه جدایی را خط بزند، قمیشی گل محبوبه ی شب بخواند و عاشقم کند، حتی شجریان هم این وسط چه چه بزند شیداااای توااااام بیا به سرم یا مثلاً رسواااای توااام بنشین به برم... اصلاً بگذار همه با هم بخوانند. نامجو هم دوست دارم.. بگذار تا نفس دارند همه بخوانند و من تا قلم دارم و وقت، خط میزنم و تا اشک پشت این پلکها هست، اشک.. خط که میزنم انگار خار به چشم دلم میرود. تو میمانی و حیرت. من میمانم و بُهت. باید از اول نوشت. ولی... اگر قرار به خط خوردن ِ دوباره ست دیگر چه نوشتنی؟ نه. بگذار بگذرد. هرطور که دلش میخواهد. عادت میکنیم به خواستن و نداشتن. به نخواستن حتی. و حتی تر به نبودن. دلم گرفته. نامه هم نمیشود نوشت..