ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Sunday, September 07, 2008

به برادرم - 17 شهریور
طنین خنده ی مستانه ی بعضی آدمها باید تمام خالی این دنیا را پر کند. اصلاً سقف زمین را بلند گرفته خدا که هم قدوقامت های تو راست بایستند، این ابرها سفیدند که تو دستت که به آسمان رسید روی شان هرچه دلت خواست بنویسی. افق، برای بلندنظری های امثال تو بی منتهاست. دریا محض خاطر دریادلانی چون تو این همه ژرف آفریده شده ست.. بعضی آدمها نباید حتی ترک بخورند، از شکستن که حرف میزنی، دست خودم که نیست، این دلم میلرزد...
تو راست می گفتی هی فقط حرف،حرف،حرف، اما.. وقتی دست مان را بسته و دل مان را شکسته اند، تو بگو با زبانی که خسته ست اگر حرف هم نزنیم چه کنیم؟ وقتی حتی نگاه بین مان دریغ میشود.. امشب خیال شانه های سُست من، مال ِ درددل های تا سحرِ تو. ببخش اگر میلرزند..تو که میشناسی ام، تاب ِ بیتابی های تو را ندارم. دلم آنی آرام نمیگیرد. حالا تو هی بگو "ما همه خوبیم"، باور نمیکنم. اصلا دوست ندارم باور کنم با تمام غمی که لابلای سکوت از چشمهای خیس من پنهان میکنی، هنوز خوبی. بگو بدانم این همه را کجای آن دل کوچک و تنگ جا میدهی؟ .. این غروب های ناب که با غمت شب و با یادت سحر میشوند دلم را هوایی میکند.. تو راست میگفتی، هی فقط حرف.. حرف... حرف....

Labels:


[ 00:08 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |