زهی عشق – 23 مهر
کمی بزرگ شده ایم و شاید پیر. این که سعی میکنیم حواس مان به دل باشد هرجایی نرود یعنی جوانی، تمام. اینکه راحت دستش را میگیریم و بی چون و چرا مینشیند سرجاش یعنی طغیان بی طغیان. این خیلی خوب است برای حالای مایی که "این"جای زندگی نشسته ایم، و خیلی بد، اگر هیجان را از زندگی های مان بگیرد، شوق را. همه چیزمان را... چه خوب که نگرفته هنوز. همین که بلند میشود میرود هرجایی دلش میخواهد و تا برویم سراغش یک چرخی آن اطرافِ دلخواهش میزند، همین که گاهی بی که بفهمیم لابد نیم نگاهی میاندازد به آنچه دوستش دارد، همین یک چرخ و نیم نگاه یعنی هنوز هم کمی شوق هست. همین کمی هم کافی ست برای حالای مایی که "این"جای زندگی نشسته ایم.