ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Sunday, May 10, 2009

بي بي - 20 ارديبهشت
تولد دو تا برادرها كه يك روز باشد،‌ لابد من بايد براي آن يكي برادري كه بين اين دوتا مولود است هم هديه بخرم. ميشود سه تا. همه ي هديه ها را كه خريدم و يك كيسه شان كردم! آن يك كيسه را با جاش(؟) جا گذاشتم توي تاكسي سر ايرانشهر تا هفت تير. جا كه نگذاشتم، خودش ‌جا ماند. سوار يك تاكسي شخصي پرايد سفيد نسبتاً‌ نو شده بودم. همه ي راه را دنبال يك پرايد سفيد نسبتاً‌ نو مي گشتم كه زن راننده كنار دستش نشسته باشد و حرف بزنند با هم. همه ي ماشين هاي زير پل كريمخان و دور هفت تير شده بودند پرايد، همه ي پرايد ها شده بودند سفيد و همه ي راننده ها با زني كه بغل دستشان بود حرف ميزدند. زني كه اگر تا الان يك كم مهم بود،‌ حالا ديگر اصلن مهم نبود زن راننده باشد يا نباشد يا قرارباشد بشود يا هرچي. قيد همه ي هديه ها و پرايدها و راننده ها و زن هايشان را كه زدم و سايپا را كه صدبار لعنت كردم، دربست گرفتم يوسف آباد. دادم روي كيك متوسط شكلاتي بي بي بنويسد "اميرعماد و علي عزيز تولدتان مبارك". يك شمع 3 گرفتم دوتا 1 و 5 . "ي" ي علي رفته بود روي سركج كاف مبارك. در واقع سركج بود كه رفته بود روي "ي"ي علي. ولي "ر"ي امير جا داشت تا هرجا كه دلش ميخواد بيايد پايين. دوباره ياد هديه ها كه افتادم سعي كردم خودم را نبازم. نباختم هم. اين وسط به تمام ليست موبايلم خبر دادم چي شده و انگار اين "بار"ه سبك شد از روي دوشم. رفتم با پررويي تمام توي مغازه هاي مركز خريد هي كارت كشيدم. لعنت به خودپردازي كه هي موجودي را كم ميكند آقا. كم تر ميكند... 15 ارديبهشت بود.

Labels:


[ 13:16 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |