به سوی جنوب - قسمت سوم
ظهر جلوي يك مسجد سنگي به اسم " شجره" توقف ميکنيم. نمای بناهای سنگی اینجا، قطعه سنگ هایی ست که سطح بیرونی شان تراش نخورده. از روي تابلوي سردر مسجد پیداست 1424 قمري يا همان 2002 ميلادي حاج محمد عليحجيج و بچه هاش مسجد را ساخته اند. حواسم به مدل ماشين هايي ست كه براي نماز ميايند مسجد. از يك بي.ام.و مدل ايكس-سه ، يك زن محجبه پياده میشود و پسر ده دوازده ساله اش. ميروند نماز. بخاطر درخت هشتصد ساله ی داخل مسجد، اسم مسجد را گذاشته اند شجره. چند بار تا حالا تخريب شده و باز از نو ساخته اندش. آخرين بار هم همين آقاي حجيج و پسران.
این جاده را اگر بیشتر جلو برویم، میرسیم به ناقورایی که ابتدای سفر از خیرش گذشتیم. جنوبی ترین روستای مرز لبنان با فلسطین. و زیباترین شان. میرسیم "بنت جبيل". ساعت 1:30 ظهر است. سمت راست، ميدان بزرگی ست كه جشن پیروزی دوهزار را در آن گرفته اند. سال دوهزار لبنان یک پیروزی بزرگ داشته. سخنرانی معروف سید حسن نصرالله هم بصورت ویدئوکنفرانس همین جا پخش شده ....
از پنجره ی اتوبوس، كنار پرچم لبنان و حزب الله، پرچم ايران را ميبینيم. مرز لبنان و فلسطين پیاده میشویم. شهرداری تهران یک تفریحگاه اینجا ساخته. خیلی باد میاید. با پرچم هایي كه باد تكان شان میدهد عكس میگیريم. پايين پای مان يك دره ی وسيع و سبز است با زمين هاي زراعي كرت بندی شده. و اینها همه یعنی فلسطين. جمعه ست و خانواده های لبناني آمده اند ناهارشان را اينجا بخورند و فلسطين را هم ببينند! از غذای شان با دل و جان به ما تعارف مي کنند. ما هم تعارف میکنیم و نمیگیریم. دوسه نفري از يك نردبان چوبي مي رویم بالاي مسجدي نيمه کاره، تا به مرز مشرف تر باشيم! بچهها پايين ازمان عكس مي گیرند. بر میگردیم داخل اتوبوس. زعتر ميخوريم. لبنانی ها داده اند. نان است و نوعي سبزي و ادويه ی مخصوص. جز زعتر يك چيز ديگري هم هست. شبيه نان و پنیر. خوشمزه تر از آن...
Labels: سفرنامه
[ 16:02 ] [
]