قمیص
هنوز تیشه ی کفر به ریشه ی ایمانم نزده ام، مؤمن! برایم "یغنهم الله" میخوانی!؟ دیدی بلد بودم که بعدش آمده "من فضله" ؟... تازه باز هم بلدم! به خیالت فقط تو به این سطرها پناه برده ای؟ ما هم از این کتاب های منسوب به "مجید" و "کریم" شما، روی بلندی های خانه مان زیاد داریم! هربار به قصدی دست به سویش که میبرم، با خودم فکر میکنم کاش میشد با همین خاک رویش تیمم کرد به جای وضو. که "لمسش نمیکنند الا المطهّرون"؛ هرچند چشم و دلم به غسل هم تطهیر نمیشود چه رسد به وضو و تیمم!.. هیچ آداب تفأل به قرآن نمیدانم، ولی این روزها هربار همینطور بی ادب! به دنبال آیه ای اگر بازش میکنم، یوسف ِقرآن میآید! قرآن میشوم! یوسفم میآید! یعقوب میشوم، یوسفم رفته است، گریه میکنم، یوسفم نمیآید، کور میشوم! پیرهنی هم نیست، صبر میکنم، نومید ولی نیستم که " لاییأس من روح الله الا القوم الکافرون" گفتم که هنوز ریشه ی ایمانم را از خاک بیرون نکشیده ام ... دیگر گریه هم نمیکنم، دعای قنوتم شده "یا ایّها العزیز!" به "بضاعة مزجیة" میروم ، مگر پیمانه ام را پر کند. فقیرم، نه از آن دست فقری که دیوار به دیوار کفر است، از آنها که شیرین، وعده ی غنایشان را داده، از فضلش؛ تازه قرار است بشوم از "مَن یتّق الله" که "مـِن حیث لا یحتسب" رزقم دهد، گرفتی؟ "من فضله" همان "من حیث" است که این یکی را حتی متقین هم لایحتسب! تفسیر به رأی میکنم! معاذالله ...
Labels: او
[ 00:02 ] [
]