ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Saturday, July 26, 2008

این بیقرار، دل - 5 مرداد
این وقت ها فقط روی سجاده ی سبز یادگار یثرب دوزانو نشستن آرامم میکند و بعد از نمازی که هیچ حواسم به تو نیست، یکی از همان قرآن هایی را که مسجد پیغمبر پُر است و خانه ی خودت، میان بازوان سخت به سینه فشردن .. همان ها که روی جلد سرمه ای رنگش با قلم طلایی نوشته "هدیه .. للحجاج بیت الله الحرام" .. حالا فقط دلم میخواهد حاجی خانه ات شوم.. هیچ چیزی انگار این دلم را دیگر آرام نمیکند.. پله های سنگی سفید دورتادور خانه ات را میخواهم که از کمی دور زل بزنم به روی ماه سیاه خانه ات.. به سنگ سیاه.. به رکن یمانی.... دلم هوایی پرسه زدن در بازار ابوسفیان است.. دلم امشب نشسته زیر مهتابی های سبز بین صفا و مروه، حال هروله رفتن هم ندارد.. دلم ایستاده پشت باب علی که همیشه بسته ست.. دلم دست به آب زمزم برده ببین!.. دلم امشب فقط تو را میخواهد.. ببین چقدر خراب است حال دلی که با تمام علقه اش به جز تو، امشب فقط با تو آرام میشود.. اگر نبود این سفر فردا و حس غریب مسافرانه ی راه و صدای ممتد قطار و صفای ایستادن های مکرر در هر ایستگاه و نمازهای بین راه و وسوسه ی اشک های کنار ضریح امام رئوف....
پ ن . حالا هربار که موهایم را توی آینه شانه میکنم ...

Labels:


[ 00:56 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |