ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Thursday, July 03, 2008

13/تـــیر
قول و قرارهایی هست که نه میشود روی شان ماند و نه میشود زیرشان زد. این روزها دلم جنون میخواهد. از همان ها که وقت جوانی داشتم. با کمی عشق و یک عالمه شوق. دلم یک دریا میخواهد با عمق کافی و یک رفیق با جسارت و شهامت اضافی! دلم بدجوری هوای بيداري های شبانه را کرده ست تا خود صبح.. دلم شب جمعه میخواهد و دو رکعت نماز و یک پنجره که بنشیند لبش حرف بزند و اگر شد یک ماه که زل بزنم به رویش. دلم شعر که میخواهد دیوانه شده ست. کاش هیچ چیز آنطور که حالا هست، نبود.. قول داده بودم شاد باشم؟
...
- راست گفته اند "همه ی آب ها زیر زمین به هم میرسند"؛ غرق ِ غرق که میشوی، دیگر مهم نیست دلت را به کدام دریا زده ای. اینجا که منم، قعر همه اقیانوسهاست.. صغیر و کبیر.. آرام و بی آرام...
- شاید خدا خواست بفهمم جز درس کنترل، مثلاً با 9.5 پلیمر هم میشود فارغ التحصیل نشد! ولی 14 احتراق بدون کلاس و پروژه و حتی مطالعه ی شب امتحان، خیلی صفا داشت. دلم برای همان دوسه جلسه اش تنگ شده.

Labels:


[ 11:44 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |