ب - 5 مهر
هیچ دقت کردید پاییز چقدر آهسته و بی سر و صدا و نرم و نازک آمد نشست توی دل کوچه و درخت و پنجره و آسمان و زمین و اصلن همه جا؟ هیچ نگاهش کردید چه سرش را زیر انداخته بود و بالا را نگاه نمیکرد انگار شرمنده باشد بابت چیزی؟ حواستان بود چقدر محو شد خط فاصله ی میان آخرین شب شهریور و روز اول مهر؟ کفشهایش را توی راه از پا کنده بود که صدای پایش را هم نشنیدم؟ پاییز و این همه بی هیاهو آمدن؟!.. یادم باشد از مهر بنویسم. پ.ن: امشب ماه شبیه مشق های ناشیانه ی "ب" شده است، روی ورق های گلاسه، زیر جیرجیر قلمی که خوب تراشیده نشده.. آنقدر ناشیانه که نقطه اش را نگذاشته ازش رد میشوی... سحر با همین دستهای خودم شمردم آسمان چهل ستاره داشت.