ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Sunday, October 05, 2008

ردّ - 14 مهر
مثل پوست های کشیده ای که ردّ انگشت آدم رویشان تا مدتها میماند، مثل جای زخمی کهنه که انگار هرچه میگذرد ماندنی تر میشود؛ ردّ بعضی حرفها و کلمه ها و خطاب ها روی جان مخاطب تا ابد میماند. حتی اگر فقط یک بار شنیده باشی اش. حتی اگر بعدش هزاربار خلافش را بشنوی،هیچ نمیرود یکی از این هزارتا خلاف بنشیند جای آن حرف اول. یک طوری نشسته تهِ دل انگار تمام دل را به نامش منگوله دار کرده اند(سلام سوسن). یا من اینطورم فقط؟ من با کلمه هایی که میخوانم و میشنوم زنده ام. با حرفهای دوروبرم نفس میکشم. دمِ من انگار آن کلمه هایی ست که میخوانم و بازدمم لابد همین ها که مینویسم شان. و تو چه میدانی خراش ِ شنیدن یک حرف چقدر عمیق تر است از خواندن ِهمان؟ انگار وقتی این صدا با کلمه به هم میآمیزد است که "یاد" زاده میشود. خیالی که هی هرچه میگذرد توی دلت ریشه می پراکند و میرود بی اجازه ی تو تمام دلت را مال خود کند.خلاصه تقصیر کلمه ست هرچه خوب و بد از اتفاق ها که رخ میدهند و یادها که در خاطر مینشینند.

Labels:


[ 09:43 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |