ویرگول
 دمی وقف، کمی صبر ... غمی هست


[ خانه | پست الکترونيک | ATOM | RSS ]

Monday, September 28, 2009

ابن سبيل - 6 مهر

از امتداد نگاه آفتاب بعدازظهر و راستاي نه خيلي راست ِ وزرا و وليعصر، قبله را با تقريب خوبي تخمين ميزنم. حالا روبه قبله ايستاده ام روي خنكي چمن هاي خيس. سجاده ام دشت ميشود، خودم سهراب. مُهرم اما نور نيست. روي سنگ سجده كه ميكنم، تمام ساعي سعي ميكند مكبر شود بگويد "بحول الله"، نميتواند. جايي نزديك "سبحان الله"، چمن هاي خيس از لابلاي انگشتهاي دستم كه بيرون ميزنند، خوش دارم خيال كنم تمام شان صدايم را ميشنوند. بلند ميشوم. كيف چرم قهوه اي يادگار مدينه هي ميخواهد حواسم را پرت كند به يك ماه قبل، نميتواند. هي ميخواهد ببردم تا مدينه ي پنج سال پيش. همراهش مي روم.

پ.ن. كريمخان زند و حكيم سنايي و بتهوون و لابد چندنفر ديگر كه نخواستند نام شان فاش شود، دست به دست هم داده بودند جلوي چشم يك عالمه موسيقيدان و آوازخوان، من را با موسيقي هنوز ناشناس ِ ديريست آشناي همين صفحه غافلگير كنند. موفق شدند. بدجوري غافلگير شدم. بماند.

Labels: ,


[ 13:28 ] [ ]

October 2006 | November 2006 | December 2006 | January 2007 | March 2007 | April 2007 | May 2007 | July 2007 | August 2007 | September 2007 | October 2007 | November 2007 | January 2008 | June 2008 | July 2008 | August 2008 | September 2008 | October 2008 | November 2008 | December 2008 | February 2009 | March 2009 | April 2009 | May 2009 | June 2009 | July 2009 | August 2009 | September 2009 | November 2009 | December 2009 | January 2010 | February 2010 | March 2010 | May 2010 | July 2010 | September 2010 |